شریعتی و برداشت ها(فرهاد حسن سلطانپور)
شریعتی و برداشت ها(فرهاد حسن سلطانپور)
دو شنبه 3 تير 1392 ساعت 20:57 | بازدید : 878 | نویسنده : شورای نویسندگان | ( نظرات )

 

نویسنده : فرهاد حسن  سلطانپور
در آستانه 29 خرداد ، سالروز درگذشت دکتر شریعتی هستیم و سخن گفتن از ایشان به واسطه گستردگی ، تنوع و ژرف بودن افکار و آراء وی امری سخت و دشوار می نماید که ، شاید وجود طیف کثیری از ناقدان اندیشه شریعتی که از سر صدق و صافی نقادی می کنند و مخالفان اندیشه شریعتی که ناصواب و از سر عتاب و کینه ورزی و از سر خدمت به اندیشه ای کج و خبط سخن می رانند و قلم می زنند نیز خود ریشه در این مساله دارد . صد البته در ساحت علم و کمال گرایی و حقیقت خواهی و کامیابی و عافیت طلبی کسی منکر نقادی و تمیز سره از ناسره و صحت از سقم اندیشه ای گسترده و گوناگون و بعضا متاثر از جهانی با ایدئولوژی ها و ایسم های مختلف نیست که ، از دین ، سنت و فرهنگی رایج و متعارف ناقدانه سخن گفتن از سخت ترین امور است و دکتر به نیکی و مسئولانه و از سر حسن نیت و فوز خدمت چنین رسالتی را بر دوش گرفت و اساسا لحن ، نگرش و تفکر انتقادی از ویژگی های بارز دکتر شریعتی است .
شاید از زیبایی ها و شگفتی های دنیای شریعتی است که گاه طیفی از مخالفان و مقابلان اندیشه و نگاه شریعتی که بعضا نیزدر ضدیت و ستیز با یکدیگر هستند ، در یک نقطه ، تلاقی دارند و مشترکند و آن مخالفت با شریعتی و اندیشه اوست . یعنی افراد و جریانات فکری ای که خود با هم در تناقض و ضدیت و دشمنی هستند اما در ستیز با شریعتی همدلند و این از نقاط جالب دنیای شریعتی است و جالب تر آنکه این وضعیت در قبل و بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی ایران ، در هر دو دوره موجود و استوار است .
یکی از آن مباحثی که در هندسه فکری شریعتی برجسته و مهم است و البته مورد بحث و چالش متفکرین و افراد مختلف واقع شده است " ایدئولویژه سازی دین یا نگاه ایدئولوژیک به دین و نسبت آن با حکومت ، آزادی و دموکراسی " است .
داریوش شایگان به عنوان روشنکفری عرفی در کتاب " انقلاب مذهبی چیست؟ " با ایدئولوژیزه ‌کردن سنت که در ایران توسط شریعتی صورت گرفت و خود او نیز در آن "مغناطیس" گرفتار شده بود، به مخالفت برمی‌خیزد و خواهان جدایی مذهب و سیاست می‌شود. به نظر وی، با ایدئولوژیزه ‌کردن مذهب از آن هتک تقدس می‌شود. سرمایۀ اساطیر را بر سر زمان به سودا می‌نهد، از آنها اساطیر سیاسی می‌سازد، از آنها اسطوره ‌زدایی می‌کند، آنها را در امور این‌ جهانی خرج می‌کند.
اکبر گنجی نیز در مقاله ای می نویسد : « شریعتی در یک پرسش و پاسخ وقتی می‌پرسند نهضت شما چیست [ می‌گوید ] تمام مبارزه من علیه دموکراسی است. ما یک انقلاب می ‌خواهیم که از بالا همه را کنترل بکنیم. در امت و امامت هم به صراحت می‌گوید ما می‌خواهیم یک جامعه‌ ای درست بکنیم که در این جامعه یک سری روشنفکر، ایدئولوگ و انقلابی بر آنجا حاکم باشند و همه را تا ابد مغز شویی ‌بکنیم ... ». گنجی شریعتی را یک انقلابی تمام عیار می‌داند که فقط برای سرنگونی رژیم شاه می‌کوشید‌ . وی می گوید : «شریعتی خود به صراحت اعلام می‌کند که برخلاف روح حاکم بر روشنفکران آزادیخواهان و بر خلاف تقدس شورانگیز دموکراسی ، او سالهای عمرش را صرف محکومیت شدید دموکراسی و دفاع از رهبری ایدئولوژیک کرده است .»  اکبر گنجی معتقد استگفتمان مسلط دهه چهل و پنجاه ، هفت ویژگی داشت: انقلابی، ایدئولوژیک، یوتوپیایی، ضد غرب ( ضد امپریالیست از طریق مارکسیسم- لنینیسم، ضد مدرنیته از طریق هایدگر و بنابر روایت سطحی احمد فردید از هایدگر )، بازگشت به خویشتن، ضد دموکراتیک و عدالت خواهانه  وشریعتی برجسته ترین نماد این گفتمان بود . وی در جای جای مقاله خود شریعتی را دانش آموخته مکتب مارکسیسم – لننینیسم می داند چنانکه به صراحت می گوید :« به گفته شریعتی مردم نیازمند "پرورش فکری" اند . اما چگونه و با چه روش هایی؟ پاسخ روشن است ، از طریق " شستشوی مغزی". این درس را شریعتی در مدرسه لنین و استالین و مائو آموخت » . یا در ادامه می نویسد : «دیکتاتوری پرولتاریای مارکسیستی- لنینیستی مطلوب شریعتی بود » .
ازطرفی جریان روشنفکری دینی ِ جدید که با افکار و دیدگاههای شخصیت هایی چون عبدالکریم سروش و مجتهد شبستری شناخته می شود ایدئولوژیک کردن دین را امری مذموم می داند چرا که ایدئولوژی را واجد خصایصی جزمی ، قشری  و قاطع در اصول می داند . این جریان معتقد است ایدئولوژی راه تعیین می کند و تکلیف می کند که به کدام راه برویم و به کدام راه نرویم و این نیاز به یک طبقه و گروه رسمی از مفسرین دارد و این مانع ایجاد یک جامعه تکثر گراست . سروش معتقد است نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت و مهم تر از آن تکثر گرایی دینی در تضاد کامل با ایدئولوژی دینی است . سروش ایدئولوژیک کردن دین و جامعه را به مثابه به مسلخ بردن تفکر و بزدل بار آوردن اندیشمندان یک دیار فرض می کند ، چرا که حرفی برای گفتن باقی نگذاشته است . حرف ها از پیش ، طراحی شده و عنوان گردیده اند . سروش معتقد است استبداد مبتنی بر تبعیت بدون پرسش از ایدئولوژی است و لذا همانند مارکس ایدئولوژی را مجموعه ای از انگاره های کاذب می پندارد که با عقل خود بنیاد و آفرینندۀ استقلال و آزادی ،دشمنی می ورزد؛ یعنی یک نوع آگاهی کاذب .
در مقابل حجه السلام عبدالحسین خسروپناه در کتاب " آسیب شناسی دین پژوهی معاصر " در مقام آسیب شناسی نظریه ترابط دین و ایدئولوژی شریعتی می نویسد : « اگر شریعتی بر این باور باشد که ایدئولوژی به اسلامی و غیر اسلامی تقسیم می شود و اسلام قابلیت ارایه ایدئولوژی را دارد در آن صورت ما با بیان قیودی با ایشان موافقیم ولی اگر اسلام را به ایدئولوژی منحصر بداند و ساحت های دیگر اسلام به ویژه آخرت سازی آن را انکار کند ، بدون شک ما با نظریه اسلام ایدئولوژیک مخالفیم . تعابیر شریعتی تا حدودی مبهم و غیر مشخص است ، هر چند مخالفت شریعتی با مذهب سنتی و پاره ای مناسک دینی نشان دهنده این دیدگاه است . » .
سید حسین نصر فیلسوف سنت گرا نیز معتقد است نه تنها اثرات بلکه شالوده های تمدن مدرن را باید بی اعتبار ساخت ؛ از این رو با مدرنیسم شریعتی که به نظر او اسلام را تا حد یک ایدئولوژی صرف فرو می کاهد ، سخت مخالف بود .
با صرفنظر از نگرش های غرض ورزانه و نقادی های غیر علمی - که تا آنجا بوده که بعضی گروه ها و جریانات مخالف جمهوری اسلامی ، افکار و اندیشه های دکتر شریعتی را اساس و مبنای تئوریک و به نوعی مانیفست نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی و حتی اصل ولایت فقیه دانسته اند و از آن رو تیغ خود را به روی شریعتی و افکارش تیز کرده اند و به وی حمله برده اند – می توان مرکز ثقل اختلافات و داوری ها را در دو مساله خلاصه کرد :
1 ) هر نقد علمی و روشمند دارای پارامترهایست از آن جمله :
آ )  تشخیص محکمات و متشابهات در پروژه و اندیشه و آثار ،و تفسیر متشابهات در پرتو محکمات
ب ) رعایت قواعدی چون عام و خاص، مطلق و مقید، مجمل و مبین و ... برای فهم همه جانبه متن و تفسیر و یا حل تعارضات احتمالی آرای متفکر مورد تحقیق
2 ) اختلاف در تعریف و برداشت از مفهوم ایدئولوژی
ایدئولوژی از مفاهیم بغرنج و پر چالش در ادبیات سیاسی است . کارل مارکس با در نظر گرفتن ایدئولوژی به عنوان عامل پنهان کننده و توجیه کننده توزیع نابرابر منابع و قدرت ، معنای منفی را به آن نسبت داد و اساسا این جریان مارکسیسم بود که ایدئولوژی را وارد گفتمان سیاسی نمود . مارکس ایدئولوژی را نوعی آگاهی کاذب  و وارونۀ تاریکخانه ای تعریف می کند که عاملی است در دست بورژوازی برای فریب و سلطه برتوده ها . در حالیکه دوورژه ایدئولوژی را نظام پیکری تعریف می کند که دارای دو نقش مهم است : یک آنکه اعتراض های خصوصی خود را هماهنگ می کند و آن را در قالب تعارضات و کشمکش های دسته جمعی در می آورد و دیگر آنکه به این تعارضات خصلت اعتراض به ارزش های حاکم و موجود را می دهد و از این راه تعهد عمیق تری ایجاد می کند . از دید کارل فون اشتین ، ایدئولوژی به مثابه نظام منسجمی از ایده ها و باورها است که بیانگر طرز تلقی انسان در قبال جامعه بوده و او را به شیوه ای از رفتارها سوق می دهد که بیانگر طرز اعتقاد و تفکر اوست .
یک زمانی دکتر مصطفی ملکیان در پاسخ به ناقدان نظریه ایدئولوژیک بودن اسلام ِ شریعتی گفته بود که اسلام ایدئولوژیک بود ، شریعتی آن را احیا کرد . در حالیکه آن تعریفی که فی المثل دکتر سروش از ایدئولوژی به عنوان آگاهی کاذب با قرائت مارکسیستی اعاده می کند با برداشتی که مثلا دکتر ملکیان دارد با آنچه که دکتر شریعتی و آیت الله مطهری به کار می گیرند فرق می کند .
حال به گوشه ای از دیدگاهها و ثقل تفکرات خود دکتر شریعتی در ارتباط با بحث حاضر می پردازیم .
ایشان می گویند :« یکی از هم ‌فکران از من پرسید : به نظر تو مهمترین رویداد و درخشانترین موقعیتی که ما در سالهای اخیر کسب کرده‌ایم چیست ؟ گفتم : در یک کلمه : تبدیل اسلام از صورت یک فرهنگ به یک ایدئولوژی میان روشنفکران ، و از سنتهای جزمی به خودآگاهی مسئولیت‌ زای انتخابی در وجدان مردم.» (مجموعه آثار 1، صفحه 209 ) . دکتر شریعتی " علم را عبارت از آگاهی عالم نسبت به واقعیت خارجی، صورت ذهنی از یک واقعیت عینی و کشف یک رابطه، یک اصل، یک صفت یا خصوصیت در انسان می داند . رابطه عالم و معلوم (علم) شبیه رابطه آینه با شیئی است که در برابرش قرار دارد، یعنی علم پدیده ای است انفعالی که عالم در معلوم اثر نمی‌گذارد و تابع واقعیت خارجی است . چنانچه عالم دخالتی در علم کند آنرا خراب و تبدیل به جهل می ‌کند . درصورتی ‌که ایدئولوژی عبارت است از اعتقاد متفکر نسبت به ارزش واقعیت عینی و ارزیابی و قضاوت واقعیت خارجی و اعتقاد به اینکه چگونه می‌توان ناهنجاری‌های این واقعیت را تغییر داد و به شکل ایده‌آل درآورد . در واقع بررسی واقعیت خارجی علم است و آنگاه که درباره ارزش‌ها قضاوت، انتقاد و پیشنهاد می‌کنیم در مرحله ایدئولوژی قرار داریم . دکتر شریعتی ایدئولوژی را دارای سه مرحله می ‌داند: جهان بینی، ارزیابی انتقادی محیط و پیشنهادها و راه حل‌ها برای رسیدن به اهداف و ایده‌آل‌ها " . بنابراین ایده‌آل‌ها را معتقدات فرد می‌داند از آن جهت که وضع موجود را نقد می‌کند و درصدد تغییر بر می‌آید، چرا که به عنوان یک فرد دارای ایدئولوژی ، احساس مسئولیت و تعهد می‌کند و به همین جهت است که علم و فلسفه در تاریخ ، مبارزه نیانگیخته و اگرچه در آن‌ها اختلاف زیاد بوده اما جنگ ها، فداکاری‌ها و جهادهای پرشکوه را ایدئولوژی‌ها به وجود آورده اند چرا که طبیعت و اقتضای آن ایمان، مسئولیت و فداکاری است. ایدئولوژی هرگز از انسان و از یک نسل خاص جدا نیست و می‌تواند در مسیر خود از ایدئولوژی های دیگر به عنوان اجتهاد استفاده کند و نه تنها از آن چیزی کم نمی‌شود بلکه تحقق کاملتری پیدا می ‌کند چرا که اگر چیزی نیاموزد فقیر و منجمد و محدود می ‌ماند . ایشان ایدئولوژی را سیستمی باز و تحول پذیر معرفی می کند که گزاره های آن پیوسته در بستر واقعیت های اجتماعی و عقل و تجربه ، تحول می یابند . اگر در جامعه ای استبداد حاکم باشد ، ایدئولوژی ، ضد استبدادی ، اگر استعمار حاکم باشد ایدئولوژی ، ضد استعماری ، و اگر بی عدالتی حاکم باشد ایدئولوژی باید ظلم ستیزانه باشد .مسئله ‌ای که در تعریف دکتر شریعتی از ایدئولوژی مهم است رابطه آن با مذهب است. او مذهب را دو گونه می‌داند که علیه یکدیگراند. برای مثال در خصوص اسلام آن ‌را دو گونه می‌داند؛ یکی اسلامی که ارتجاع و تخدیر را به وجود می آورد، آزادی را قربانی می‌کند و توجیه کننده وضع موجود است، دیگری اسلامی که راستین است و بزرگترین مبارزه را کرده و خود قربانی اسلام اول شده است. بنابراین مذهب در تلقی اول سنت اجتماعی است، یعنی روابط و شعائر مرسوم اجتماعی ِ تلقینی و ناخودآگاه عملی که سبب حرکتی نمی‌شود، بلکه تنها ، نتیجه استمرار آن در طول زمان است که به سنت تبدیل شده است. اما در تلقی دیگر مذهب را ایدئولوژی می ‌داند که فرد یا طبقه آن‌ را آگاهانه پذیرفته و بر اساس نیازها و ناهنجاری‌های موجود ِ عینی و براساس آرمان‌ها ، مسئولیت و حرکت های آگاهانه ایجاد می‌کند.
دکتر شریعتی معتقدند ايدئولوژي ، آگاهي انتقادي تغييردهندۀ وضع موجود در برابر استحمار، آگاهي كاذب ِ توجيه‌گر ِ وضع حاكم است . از دیدگاه ایشان کارکردهای ایدئولوژی عبارتند از : شناخت واقعیت ، تعیین رسالت آدمی و ارائه طریق هدایت و از این روست که می نویسند : لیبرالیسم سرمایه‌ داری می‌گوید : برادر! حرفت را خودت بزن ، نانت را من می‌خورم .
مارکسیسم برعکس می‌گوید : رفیق! نانت را خودت بخور، حرفت را من می‌زنم .
فاشیسم می‌گوید : نانت را من می‌خورم، حرفت را هم من می‌زنم، تو فقط برای من کف بزن!
اما : [نظر شریعتی] نانت را خودت بخور، حرفت را خودت بزن ، من برای اینم تا این هر دو حق برای تو باشد. من آنچه را حق می‌دانم بر تو تحمیل نمی‌کنم . من خود را نمونه می ‌سازم تا بتوانی سرمشق گیری .  آیا به راستی علی اینچنین سخن نمی‌گوید‌ ؛ فلسفه زمامداری اش را می‌گوید، و آزادی فردی‌اش را : لا تکن عبد غیرک جعلک الله حراً ( مجموعه آثار 35 ، بخش اول، صفحه 228 ).
اما ایشان در باب دموکراسی در کتاب "امت و امامت " بر این باور است که هم وصایت درست است و هم شورا و این دو در طول یکدیگرند و نباید آن دو اصل را در برابر هم قرار داد اما در روزگار پس از درگذشت پیامبر شرایط برای حاکمیت شورا و تأسیس نظام دموکراتیک آماده نبود و می‌بایست دوره‌ای ( یعنی همان دوران دویست وپنجاه ساله عصر امامت ) با وصایت، که شریعتی از آن تحت عنوان حکومت موقت انقلابی یاد می‌کند، اداره شود تا مردم آگاه شوند و به استقلال فکر و رأی برسند و آنگاه از طریق انتخابات و سیستم دموکراسی خود را مدیریت کنند و لذا در پایان ، شریعتی اصل جاودانه و عام اسلامی را همان دموکراسی می‌داند و وصایت را به عنوان یک استثنا بر قاعده و به ضرورت می‌پذیرد. او به صراحت می‌گوید : شورا ، اجماع و بیعت یعنی دموکراسی، یک اصل اسلامی است و در قرآن بدان تصریح شده است . البته ما در اینجا در مقام داوری و نقد نوع تحلیل و تفسیر دکتر شریعتی از یک حادثه تاریخی مذهبی نیستیم که در جای خود قابل بحث است بلکه صرفا با آوردن این مطلب خواستیم بی اساس بودن نظرات اکبر گنجی در دموکراسی ستیز بودن دکتر شریعتی را نشان دهیم که خود شریعتی در مجموعه آثار 35 ( بخش دوم، صفحه 683 ) می‌گوید : دموکراسی یک کالای صادراتی نیست ، درجه‌ای متعالی است که باید جامعه‌ای بدان نائل آید . حال صاحب چنین دیدگاهی چگونه می تواند ایدئولوژی را یک آگاهی کاذب توجیه گر و به عنوان یک پودر شست و شو دهنده مغز توده ها در جهت فربه کردن منافع طبقه حاکم و طبقه قدرت بداند و دموکراسی ستیز و دارای روح استبداد باشد ؟
اساسا جزیی نگری ، تقطیع برخی عبارات و جملات و نتیجه گیریهای هدفدار و کیفر خواستی ، جابه جایی اصول و فروعات ،  و وارونه سازی استثناها و قواعد فکری و برخورد گزینشی با افکار و نوشته های هر متفکری ، کج روی و مختوم به خبط و خطاست ، که منطقا بررسی گفتمان و اندیشه هر متفکری در چارچوب طرح کلان و هندسه فکری و در پرتو محکمات فکری او و متناسب با جفرافیایی زمانی و مکانی زیست وی باید مورد بحث و جراحی قرار بگیرد .
آقای گنجی ، شریعتی را متهم به انقلابی گری می کند و می نویسد :« او انقلابی تمام عیار بود . شریعتی اصلاح طلب نبود. برای او عمل انقلابی مهم بود. عصر، عصر عمل و نفی نظر و ذهنیت بود . شریعتی می گفت: حقیقت، در عمل است که خود را باز می نمایاند، باید به فکری که جنبه عملی دارد تکیه فکری کنیم » . در حالیکه اساسا انقلابی گری با اصلاح طلبی [ اصلاح اجتماعی – سیاسی ] تباین عامی ندارد و انقلابی ‌گری شریعتی به حق و به درستی بر ضد استعمار و استبداد و استثمار و استحمار بود و این عمل او عین اصلاح گری بود .
شاید نگاهی بر انسان شناسی شریعتی پرتوی روشن بر بد فهمی ها و دگر اندیشی ها و بعضا مغالطه گری ها و غرض ورزی های نابخردانه باشد . به عقیده دکتر شریعتی ، انسان ، حیوانی اوتوپیست ، متعصب ، سیاسی ، عصیان کننده ، آفریننده ، تفنن جو و منتظر است . انسان اوتوپیست ، انسانی است که چه به صورت تاریخی و چه به صورت مدرن ، همواره متعالی می ساخته و همیشه متعالی هم خواسته است . تعصب به عنوان یکی از غرایز انسانی نیز پیوند شدید و قوی داشتن به یک گروه همفکر و همدرد است . سیاست عبارت است از خودآگاهی نسبت به محیط و جامعه و سرنوشت و درد و زندگی مشترک انسان ِ جامعه ای که در آن زندگی می کند و به آن وابسته است . عصیانگری نیز از ویژگی های بارز انسانی است و هر کس به میزان عصیانش ، ارزش دارد . آفرینندگی و عصیان انسان یعنی آزادی و اراده انسان . آزادی در برابر هر چیز حتی اراده خدا . همین آزادی و احساس آفرینندگی انسان است که به صورت عصیان و تفنن جویی جلوه می کند و هنر و تکنیک را پدید می آورد .
به وضوح روشن است که این نوع نگاه به انسان که در آن انسان آزاد است حتی در برابر خدا و عصیان گری از ویژگی های بارز آن شمرده می شود نمی تواند دموکراسی ستیز و مطلوبش دیکتاتوری پرولتاریای مارکسیستی- لنینیستی و معتقد به شستو و شوی مغزی برای پیشبرد یک مکتب و ایدئولوژی استحاله گر باشد که اساسا چنین نگاهی به انسان ، در مظروف معنایی اش هم انقلابی بودن را داراست ، هم اصلاح گر بودن را و هم پویایی و تحول گرایی و دوری از جمود و انقباض فکری را ! دموکراسی شریعتی نه یک دموکراسی فریب که در ظاهر متعالی و در باطن استحاله کننده ذهن آزاد توده ها به نفع طبقه بورژوا و امپریالیزم سازنده " انسان قلابی " ،که دموکراسی متعهد ، اخلاقی ، اصلاح گر و حتی انقلابی ! است . روشنفکری شریعتی نیز بر خلاف تعریف سکولار و عرفی از روشنفکری ، سر مِهر با ایدئولوژی دارد چرا که روشنفکری او ادامه نبوت در عصر خاتمیت و غیبت است و ایدئولوژی او یک پراکسیس اجتماعی روشن گر برای رهایی از سلطه ‌گری‌های مثلث زر و زور و تزویر می باشد و از این روست که دیدگاه عبدالقادر مالک درباره فاتالیسم اسلامی و اینکه انسان درمکتب اسلامی تحقیر و پست و مبتذل و موجودی منحط شده است ، را نقد می کند و می گوید : آیا انسان با صفات خود آگاهی و انتخاب کننده و آفریننده و جانشینی خداوند ، تحقیر شده است یا اینکه ایدئولوژی های مدرن با وجود ابعاد مترقی و منطقی که دارند و به میزانی که بسیاری از نیازهای انسان را برآورده می کنند و به جامعه بشری ، تکامل و قدرت و خود آگاهی نسبی می دهند ، انسان را قربانی و خود انسان را فراموش می کنند و این فاجعه بزرگی است .
برای روشن تر شدن ابعاد فکری دکتر شریعتی مطلب دیگری از ایشان نقل می کنیم تا روشن کننده موضع و نگاه ایشان در باب آزادی ، ایدئولوژی ، دموکراسی و نسبتشان با دیکتاتوری لنین باشد . ایشان کلیت مکتب فکری شان را اینگونه ترسیم می کنند :
1- در برابر استعمار و امپریالیسم سرخ و سیاه، تکیه ‌گاهم ملیت است.
2- در برابر سلطه فرهنگی غرب، تکیه ‌گاهم تاریخ و فرهنگ خودم.
3- در برابر ایدئولوژی‌های مارکسیسم، اگزیستانسیالیسم، نیهیلیسم، ماتریالیسم، ایدئالیسم، تصوف شرقی، عرفان هندی، زهد اخلاقی مسیحی، اومانیسم مادی غربی و همه موجها یا جریانهای ایدئولوژیک گذشته و حال : اسلام.
4- از میان همه فرقه‌ ها و تلقی‌های مختلف اسلامی، تشیع و از اقسام آن : تشیع علوی.
5- با کاپیتالیسم که ملیت را تجزیه می‌کند و انسان را دو قطبی و استثمار را تشدید و فقر و فساد و حق‌ کشی را همیشگی می‌سازد و طبیعی و روز‌‌افزون، با دیکتاتوری فردی، فکری، مذهبی و طبقاتی که رشد آزاد انسان و اندیشه و احساس و هنر و خلاقیت انسان را می‌ کشد و به جمود می‌کشاند، با مارکسیسم که تعمیم بورژوازی از یک طبقه به تمام اندام جامعه است و سلطه فرا گیرنده و همه‌ جانبه و پایان ‌ناپذیر دولت و پوشش تمام جامعه و تمامی ابعاد زندگی مادی و روحی انسانها در یک شبکه پیچیده بروکراتیک و دیکته کردن عقیده و ذوق و علم و فلسفه و هنر و ادب و حتی زیبایی و زندگی خصوصی از جانب یک سازمان رسمی و دولتی و از هستی مادی و معنوی ساقط شدن همه افراد انسانی در برابر قدرت ربانی و ولایت مطلقه دستگاه حاکم و غالبی شدن همه کس و همه چیز در یک نظام و نصب شدن انسانها در یک سازمان و بالاخره ادغام فرعون و قارون و بلعم باعوراست در یک رهبر و جانشین رئیس ‌پرستی است به جای خدا پرستی و محکومیت مطلق و ابدی و جبری انسانیت است به ماتریالیسم ماتریالیستی بخش‌ نامه شده دولتی ... مخالفم ( مجموعه آثار 1، صفحه 96- 97)
و بالاخره دکتر شریعتی که به عنوان شاگرد خلف مکتب مارکسیسم – لنینیسم و مخالف سرسخت دموکراسی و آزادی که تمام عمرش را صرف مبارزه با انواع و اقسام مظاهر دنیای مدرن ، از لیبرالیسم گرفته تا حقوق بشر معرفی می شود همین غرب سرمایه ‌داری و همان آزادی و حقوق بشر و دموکراسی موجود غربی را بر شوروی ( آن روز ) و بلوک لنینیستی و استالینیستی و مائوئیستی ترجیح می‌دهد و می نویسد : « چنانچه امروز می‌بینیم سرمایه ‌داری شرفش بیشتر از سوسیالیسم است : آنجا گاهی ندای انسانی به گوش می‌رسد. [ ولی] آنجا که اصلاً خفقان است، انگار دیگر بشر نیست، آدم وحشت می‌کند! اگر در جایی یک فاجعه انسانی به وجود بیاید بالاخره از همان فرانسه پلید هم صد تا صدا و ندا و ... بیرون می‌آید ... خود کمونیست ها که از رژیم‌هایشان در می‌روند به اروپا می‌روند. » (مجموعه آثار 23، صفحات 348-350 ).
منابع
1 – شریعتی ، علی / ایدئولوژی و تمدن، انسان و اسلام / 1336
2 – شریعتی ، علی / بحثی در ایدئولوژی (پرسش و پاسخ)، نشر معراج،1354
3 – شریعتی ، علی / جهان بینی و ایدئولوژی ، نشر سهامی انتشار، 1372
4 - شریعتی ، علی / اسلام شناسی، جلد اول نشر قلم ،1375
5 - شریعتی ، علی / بازگشت ، نشر الهام ،1381
6 - شریعتی ، علی / خود سازی انقلابی ، نشر چاپخش ،1358
7 - 5 - شریعتی ، علی / امت و امامت، نشر قلم ،1357
8 – سروش ، عبدالکریم / فربه تر از ایدئولوژی ، نشر صراط ، 1378
9 - سروش ، عبدالکریم / قبض و بسط تئوریک شریعت ، نشر صراط ، 1370
10 – حقیقی راد ، بابک /« ایدئولوژی» ، روزنامه شرق ، 1385ش 823
11- عالم ، عبد الرحمان / بنیادهای علم سیاست ، نشر نی ،1381
12 – نش ، کیت / جامعه شناسی سیاسی معاصر ، ترجمه محمد تقی دلفروز ، نشر کویر ، 1380
13 – اشکوری ، یوسف / پاسخ به پندارهای اکبر گنجی در مورد علی شریعتی
14 – گنجی ، اکبر /  یوتوپیای لنینیستی شریعتی
15 – امام جمعه زاده ، سید جواد / روحانی ، حسین / بررسی تحلیلی ایدئولوژیک کردن دین از نگاه دکتر علی شریعتی ، 1386
16 – خسروپناه ، عبدالحسین / آسیب شناسی دین پژوهی معاصر،پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی،1388
 


موضوعات مرتبط: مقالات , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست










می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 59
:: کل نظرات : 8

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 18
:: باردید دیروز : 48
:: بازدید هفته : 87
:: بازدید ماه : 174
:: بازدید سال : 373
:: بازدید کلی : 88787